هر قدر واژهای کمتر به زبان آید، بیشتر به گوش میرسد. «فرانچسکوی قدیس»
«تربیت کلامی»، مانع «تربیت عملی» است!
امروزه در مراکز تعلیم و تربیت پیشرفته، بر اساس آخرین یافتههای تحقیقاتی به این نتیجه رسیدهاند که عمیقترین و مؤثّرترین روشهای تربیتی در قالب غیررسمیترین روشها نهفته است[1]. شاید این رهآورد برای عدهای تعجببرانگیز باشد که چگونه میتوان با الگوهای غیررسمی و غیر کلامی، رفتار فرد را تغییر داد؟
البتّه در آموزههای مذهبی و ادبیات عرفانی ما از این روش فراوان یاد شده است، امّا به مصداق این تعبیر که هر قدر مفاهیم برای فرد بدیهی و طبیعی باشد به همان میزان از آن دورتر و بیگانهتر است، این بدیهیات و غرق بودن در میان این تعالیم و مفاهیم ما را از درک و دریافت درست آن غافل کرده است[2].
امروزه حتّی در تشخیص بیماریهای روانی و درمان اختلالات رفتاری، به جای مصاحبههای طولانی و رد و بدل کردن مطالب کلامی، سعی دارند از طریق مطالعهی رفتارهای غیرکلامی به عمیقترین لایههای درونی شخصیّت دست یابند. ما در روشهای جاریِ آموزشی و تربیتی راه را وارونه میرویم. به عنوان مثال هنگامی که می×واهیم رفتار کودکان را تغییر دهیم، همواره با توصیهها، بایدها و نبایدها، قیل و قالها، موعظهها و صحبتکردنهای مداوم سعی داریم آنها را به ایدهها و خواستههای خودمان متقاعد کنیم، امّا این گونه روشهای کلامی نه تنها ما را به هدف نزدکی نمیکند بلکه بسیدورتر مینماید. در روشهای کلامی به ویژه کلامهای همراه با توصیههای قیّم مآبانه، مخاطبین کودک و نوجوان را در برابر تحکّمها و دستورات حساس کرده و آنها مقاومت بیشتری از خود نشان میدهند که این حسّاسیت مانع تأثیر پیام تربیتی میشود. آنچه زندگی کودک را شکل میدهد، دستورات و توصیههای صِرف بزرگسالان نیست بلکه اَعمال و شیوههای زندگی آنهاست. جزئیترین، ریزترین، پنهانترین و غیررسمیترین رفتارها ممکن است وسیعترین، عمیقترین، و ماندنیترین تأثیرات را به دنبال داشته باشد.
«کودکان آنچه ما میخواهیم، نمیشوند بلکه آنچه انجام میدهیم، میشوند». بعضی از کودکان در میان خاموشی و سکوت بیشتر از سخنرانی و نصیحت اثر میپذیرند. این تأثیر هم در جهت مثبت و هم در جهت منفی مصداق دارد، یعنی پیامهای بزرگسالان، از راه پنهان و غیر مستقیم خواه ناخواه نافذ میشود. به تعبیر مولانا:
میرود از سینهها در سینهها از ره پنهان صلاح و کینهها
از این رو، اگر میخواهیم فرزندان ما با آرامش و وقار تربیت شوند، باید خود در زندگیِ واقعی آرام و با وقار باشیم. اگر میخواهیم فرزندان ما به تکریم شخصیّت دست یابند –نه صرفاً از روی احترام لفظی و عبارات احترامآمیز- باید از طریق رفتارهای غیرکلامی آنان را تکریم کنیم؛ این تکریم را با نگاه گرم به آنها، با توجّه ارزنده به آنان، با گوش دادن صمیمانه به حرفهای آنها و بالاخره آنها با همهی وجود خود، انجام دهیم.
بسیاری از اوقات مشاهده شده است که برخی از والدین در برخورد با مشکل فرزندان خود به جای اینکه از طریق غیرمستقیم به حل مشکل بپردازند، سعی کردهاند با به رخ کشیدن مشکلِ او، وی را نسبت به ضعفهایش هوشیار گردانند. این گونه والدین، همواره ضعفها و کاستیهای او را با تحقیر، سرزنش و ملامت بیان میکنند، غافل از این که مطرح کردن مشکل، خود بار مضاعفی بر مشکلات موجود است. وقتی کودک به خاطر دلایل عاطفی از درس خواندن متنفّر است، یا به خاطر ناامنیهای روانی دچار اضطراب است و یا به خاطر سرزنشها و حقارتهای دائمی مبتلا به افسردگی است، اگر بخواهیم با روش کلامی از طریق توصیهها و امر و نهیهای دائمی در پی رفع اختلال برآییم، مسلّماً نه تنها مشکل حل نخواهد شد بلکه همین سرزنشها و توصیههای ما، خود بر فشار و شدّت مشکل وی میافزاید، و بر عکس اگر ما در برابر این گونه اختلالات و مشکلات رفتاری، سکوت کنیم و با خاموشی و ناحساسسازی پیش رویم، شانس حلِ خودبهخودیِ مشکلات ایجاد شده را به مراتب فراهمتر نمودهایم تا این که بخواهیم با اقدامات ناپخته و رفتارهای کلامیِ سرزنشکننده، کودک را مداوا نماییم.
برای تحلیل این معنا میتوان به این مثال اشاره کرد که زمانی که زخمی در بدن ما ایجاد میشود، اگر برای درمان آن بدون آگاهی از پیچیدگیها و ظرافتهای درمان زخم وارد عمل شویم، هرگونه اقدامی از جانب ما ممکن است منجر به بدتر شدن زخم و ایجاد عفونتهای عمیقتر شود؛ امّا اگر با رعایت بهداشت، این زخم را به حال خود رها کنیم، طبیعت بدن و مکانیسم دفاع خون، عفونت حاصل شده را از بین برده و به تدریج بهبودی حاصل میگردد.
در مورد مشکلات و ناهنجاریهای رفتاری کودکان نیز این حکم صادق است، زیرا اگر کودکان بنابر اقتضای سنّی و شرایط خاص تربیتی، دچار مشکلات رفتاری شوند، چه بسا خود به خود در خلال گذر زمان به حالت تعادل بازگردند، امّا اگر در همان لحظهی شروع مشکل، ما با شتابزدگی و وسواس و حسّاسیتهای خود، آن را عمده و برجسته کنیم نه تنها به فرایند حل مشکل کمکی ننمودهایم بلکه به تعمیق و گسترش آن دامن زدهایم.
اگر پروندهی بالینی کودکان دارای اختلالهای عاطفی و رفتاری را از نظر زمان شروع اختلال و چگونگی تشدید و تعمیق آن مورد مطالعه قرار دهیم، درخواهیم یافت که وخامت مشکل از آنجایی شدّت یافت که دخالتهای نابهجا، روشهای نارسا و اقدامات مسئلهساز والدین شروع شده است[3]. در حالی که اگر کودک در همان وضعیت بحران با روش خاموشی و تربیت خاموش (بدون تحکم و دستور و سرزنش) به حال خود رها شده بود، احتمال بهبودی، بیشتر میشد.
همین اصل را میتوان از سطح خانواده به سطح مدرسه نیز تعمیم داد. بدین معنا که اگر معلّمان و مربّیان از طریق روشهای غیر کلامی، ناحساسسازی و غیرمستقیم با مشکلاتی که دانشآموزان در مدرسه دارند و به خاطر مسائل درسی و اخلاقی مورد مؤاخذه قرار میگیرند، برخورد کنند، زمینههای مساعدتری را برای حل مشکل آنها فراهم مینمیایند، و بر عکس، اگر آنها به طور مستقیم و با سرزنش صریح و اقدام آشکار خود با دانشآموز برخورد کنند، به تشدید و تثبیت مسئله کمک نمودهاند. این موضوع در مورد نوجوانان که مقاومت و غرور خاصّی از خود نشان میدهند، از حساسیتی بیشتر برخوردار است.
در واقع، ما با توصیهها، دستورات و نصیحتها، بیشتر ارضاکنندهی خواستهها و احساسات خود برای رفع تکلیف هستیم تا این که در ی حل مشکل آنها باشیم. ما بیشتر نگرانیها و فشارهای عصبی خود را از طریق قیل و قال، داد و فریاد و واکنشهای کلامی تخلیه میکنیم. چون خیالِ ما آسوده میشود که حجّت را بر کودک تمام کردهایم، آنگاه آرام میگیریم و رضایت خاطر مییابیم. امّا کیست که نداند مشکل همچنان به قوّت خود باقی است و حکایت کماکان با عمقی بیشتر ادامه دارد.
در شرایطی که بت حرف و روش سخنرانی و نصیحت اوج میگیرد و همه سعی دارند از طریق روشهای کلامی به مقاصد تربیتی دست یابند، نوعی دلزدگی و انزجار در مخاطبان ایجاد میشود که باید هر چه سریعتر و ظریفتر در چنین وضعیتی تغییر روش داد و به مصداق حدیث زیبای «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم»، دعوت خود را نه از راه گفتار که از راه کردار اقامه کرد، و بر اساس کلام علی (رض)، از طریق خاموشی و سکوت، اقدام به تغییر رفتار نمود: «کونوا دعاة الناس بالصامتین»؛ «مردم را از طریق سکوت و خاموشی دعوت کنید». قطعاً چنین دعوتی رساتر و گویاتر از سخن و کلامی است که سطحی و صوری باشد.
هنر تربیتی یک معلّم و رسالت ربوبی یک مربّی در این است که متعلّم و متربّی را از وابستگیهای کلامی و نصایح بیرونی برهاند و با فراهم سازی زمینههای مساعد او را به درون خویش رهنمون سازد. بهترین ذکرها در خود انسان است؛ بهترین نصایح در خویشتنِ فرد نهفته است؛ فقط آمادهسازی روانی و تزکیهی دل را میطلبد تا فرد از طریق حجّت بیرونی پی به حجّت درونی خود ببرد؛ از عقل دیگری رها گشته، به عقل «خودبنیاد» دست یابد و از نصیحت غیر بپرهیزد و از نصیحت خود سیراب گردد.
گفت صحبتهای خود کوته کنید پند را در جان و در دل ره کنید
گر کمالم با کمال انکار نیست ور نیام این زحمت و آزار چیست!
برای حُسن ختام این کلام، فرازی از سرودههای زیبای سهراب را میآوریم که با زبان دل نه لا زبان سر به ما پیام میدهد که:
از تب حرف باز ایستیم
و آب بصیرت بنوشیم
در تب حرف، آب بصیرت بنوشیم
باید کتاب را بست
باید بلند شد
در امتداد «وقت» قدم زد
گل را نگاه کرد، ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن
باید به بوی خاک فنا رفت
به ملتقای درخت و خدا رسید
باید نشست، نزدیک انبساط
جایی میان بیخودی و کشف.
ارجاعات:
---------------------
[1] رک: ذهنِ مدرسهای نشده؛ هوارد گاردنر.
[2] - مشابه حدیثِ «الاسلامُ محجوب فی المسلمین».
نظرات